اردیبهشت 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30 31        

جستجو

« شهيد گمنام سلامدلتنگ روی ماه »

لبیک یا حسین

1395/08/15

  08:29:00 ب.ظ, توسط طيبه آذركردار  
موضوعات: بدون موضوع

لبیک یا حسین

اللهم الرزقنا کربلا

خورشید، رفته رفته رو به سیاهی گذاشته است. حادثه، استخوان‏های تاریخ را خرد کرده است. ایستاده‏ام و حادثه چون رودخانه‏ای جوشان، از سرم گذشته است.

تشنه می‏نگرم. یاخته‏هایم در عطش می‏سوزند. دریا دریا از انبوهی این تاریکی، خاک را رهایی نیست. با جانی بی‏تاب، هفتاد و دو خورشید را چهل غروب غم‏انگیز، پر پر نظاره کرده‏ام. ظلمات، تندتر می‏وزد. بیمناک، چشم به صفحات تاریخ دوخته‏ام. یاد خورشید را خاموشی از پی نخواهد بود. بوی مرگ از تکه‏های خاک می‏وزد.
چهل روز می‏گذرد؛ کرانه بی‏دریغ نور پیدا نیست.
سر بر دیواره‏های فرو ریخته درونم گذاشته‏ام و های‏های می‏گریم.
سیاهی اندوه، مرا فرا گرفته است ـ سیاه‏پوش حادثه تلخ دیروزم ـ .
آسمان دیدگانم سخت بارانی است. ویران‏تر از همیشه، هفتاد و دو ستاره خاموش را با نگاه داغدار خویش دنبال می‏کنم ـ هفتاد و دو یار فروزان ـ
چهل روز می‏گذرد و من هر روز و هر ساعت، بیابان‏های جست و جو را با سر دویده‏ام؛ اما نیافته‏ام جز غم، جز اندوه، جز سرشاری از دردی این چنین.
بر ویرانه‏های درونم می‏بارم. این تاریخ است که بر سر می‏کوبد. هیاهوی اندوه، رهایم نمی‏کند.
چهل روز با پیراهنی از جنس حسرت، بیابان‏های داغ و تفتیده را کاویده‏ام. کاروان نور را در کدام افق خونین، سر بریده بنگرم؟ خورشید، دور است و چشم‏های خاکی‏ام حقیر.
فرات، اندوه مالامال تاریخ است که می‏جوشد سال‏های طولانی تا امروز.
چهل روز می‏گذرد و هنوز زمین، خاکسترنشین حادثه‏ای است که گدازه‏هایش، آسمان‏ها را سوزانده است.
خیمه‏های سوخته، بهار را از نیمه راه پس زده است ـ کبوتران گر گرفته ـ
چهل روز می‏گذرد و همچنان هوای حادثه لبریز است.


فرم در حال بارگذاری ...