اردیبهشت 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30 31        

جستجو

صفحات: 1 3 5

1395/09/17

  09:47:00 ب.ظ, توسط طيبه آذركردار  
موضوعات: بدون موضوع

غربت امام عصر(عج)

 

“آشتي با امام عصر”

آقاي من!
مولاي غريب و تنهاي من! مضطر فاطمه!
اسيرآل محمد! پدر مهربان اهل عالم!
مي خواهم غربتت را حكايت كنم، غربتي كه دوازده قرن است ريشه دوانيده؛ غربتي كه اشك آسمان و زمين را جاري ساخته ؛ غربتي كه حتي براي برخي محبانت،غريب و ناشناخته است؛ غربتي كه اجداد طاهرينت پيش از تولد تو بر آن گريسته اند.
متحيرم كدامين مصراع از اين مثنوي«هفتاد من كاغذ»را بازخواني كنم!؟؟
كدام سطر، كدام صفحه و كدام فصل از مجلدات اين كتاب قطور را بازنويسم!؟؟
من از تصوير اين غربت و غم ناتوانم.
اللهم العجل الوليك الفرج

1395/09/03

  07:01:00 ب.ظ, توسط طيبه آذركردار  
موضوعات: بدون موضوع

یا ضامن آهو

 

عزادار امام مهربانم

امروز که سر بر حرمت می آیم

انگار تمام عشق کامل شده است

ای ضامن آهو ! به غریبی سوگند

دل کندن از این ضریح مشکل شده است
……………………………………………..

هر چند حال و روز زمین و زمان بد است

یک تکه از بهشت در آغوش مشهد است

حتی اگر به آخر خط هم رسیده ای

آنجا برای عشق شروعی مجدد است
……………………………………………..

می دید شرر ریخته در هستی انگور

هم سفره ی میزبان شده پستی انگور

نوشید از آن خوشه ی سم بار که امروز

ما را نفریبند به سر مستی انگور
……………………………………………..

بر در دوست به امید پناه آمده‎ایم

همره خیل غم و حسرت و آه آمده‎ایم

چون ندیدیم پناهى به همه مُلک جهان

لاجرم سوى رضا بهر پناه آمده ‎ایم
……………………………………………..

دلش دریای خون چشمش به در بود

امیدش دیدن روی پسر بود

پدر می‎ گشت قلبش پاره پاره

پسر می‎ کرد بر حالش نظاره

پدر چون شمع سوزان آب می شد

پسر هم مثل او بی‎تاب می شد

پسر از پرده ‎ی دل ناله سر داد

پدر هم جان در آغوش پسر داد
……………………………………………..

من کیستم گدای تو یا ثامن الحجج

شرمنده عطای تو یا ثامن الحجج

بالله نمی روم بر بیگانگان به عجز

تا هستم آشنای تو یا ثامن الحجج
……………………………………………..

با نام رضا به سینه ها گل بزنید

با اشک به بارگاه او پل بزنید

فرمود که هر زمان گرفتار شدید

بر دامن ما دست توسل بزنید
……………………………………………..

مرغ دلم شور و نوا می کند

ذکر علی بن موسی الرضا می کند

می پرد و می رود از سینه ام

آه که عشق تو چه ها می کند
……………………………………………..

خراسان می‎دهد بوی مدینه

خراسان کوه غم دارد به سینه

خراسان را سراسر غم گرفته

در و دیوار آن ماتم گرفته

شهادت امام رضا ( ع ) تسلیت باد
……………………………………………..

سفره 2 ماه عزا بسته میشه امشب خدا

اما بازه تا قیامت سفره های گریه ما

خدانگهدار سیاهیای ماه ماتم

خدانگهدار ماه صفر ماه محرم

لا یوم کیومک الحسین
……………………………………………..

تمام زهر کین در من اثر کرد

هلالی چهره ی قرص قمر کرد

و دشمن با همین زهر ستمگر

تو گویی خنجری در این جگر کرد
……………………………………………..

بیا از مدینه ای نور چشمان ترم

بین که از زهر جفا پاره شد این جگرم

چشم من مانده به در کجایی ای جواد من

ای عزیز دل من بیا برس به داد من

شهادت امام رضا ع تسلیت باد
……………………………………………..

شب شهادت مولای مهرپرور ماست

کسی که سایه لطفش پناهِ کشور ماست

شب شهادت هشتم امام معصوم است

که آستانه او قبله گاه باور ماست

شهادت امام رضا علیه السلام تسلیت باد
……………………………………………..

ای غریبی که ز جد و پدر خویش جدایی

خفته در خاک خراسان تو غریب الغربایی

این رواق تو و صحن و حرمت همچو بهشت است

روضه ات جنت فردوس مسما به رضایی
……………………………………………..

کوثر اشک من از ساغر و پیمانه، توست

دل آتش‌زده‌ام شمع عزاخانه تـوست

جگر سوخته خاکستر پروانه تـوست

شعله‌های دلم از آه غریبـانه تـوست

“شهادت غریبانه ی امام رضا(ع) بر همگان تسلیت باد”

1395/08/22

  08:32:00 ب.ظ, توسط طيبه آذركردار  
موضوعات: بدون موضوع

شهيد گمنام سلام

به ياد شهداي گمنام لحظه هايم بهانه تو دارند…!

ديگران پدرانشان را مايملك خويش مي پندارند اما من تنها خواهان ديدار توام، مي خواهم به نظاره ات بنشينم تنها با عبور نازك نگاهي از من، تا تو و اين خواسته حاصلي است از سالهاي دور تا امروز…
نمي دانم به دنبال كدام نشان از تو بگردم ، نمي دانم كجايي تا قمري هاي خانه را به استقبالت بفرستم.
جغرافياي بودن تو مرز درياها را فرا گرفته، آنجا كه تويي ماهي ها هم نمي توانند بيايند، چه برسد به من!خورشيد جوانه هايش را به سوي تو مي فرستد و هر چه بر خاك رستني است بي تو نابود مي شود..
پروانه ها به شاخه هاي ترد تنهاييم پيله بسته اند.
من مانده ام بي يادگار ازتو، بي يادگار از عشق، تنهاي تنها!
كسي نيست كه زندگي را برايم ديكته كند و دور روزهاي اشتباهم خط بكشد و من همچنان چشمانم را به سوي تو مي گشايم و نشاني از تو نمي يابم.
لحظه هايم بهانه تو دارند، كاش جانم را به روياي بودنت تازه مي كردي.
كاش آن هنگام كه تو در سنگرها پناه مي گرفتي و مي دانستي در نبودنت حالا هيچ سنگري نيست كه من بدان پناه گيرم.
در فصل تلخ وداعت چون قطره اي در سراب دنبال درياي تو گشتم اما تو نبودي!
تو نبودي وقتي من نوشتم “بابا آب داد"و تو هرگز آب و نان برايم نياوردي و دستان مهربانت را بر سرم نكشيدي وامروز جز خاطره اي دور از خودلب ترك خورده ام نخواهي يافت.
وقتي لحن كودكانه احساسم لب به سخن گشود و عاجزانه تو را از من خواست، اي كاش مي دانستي دايره وجودم چقدر خالي از تو بود. ديروز وقتي انشاي تورا گرفتم بيست، ديدم كه باز هم از آفرين گفتن تو خبري نيست.
امروز كه جز خورشيد چراغي بر سرم روشن نيست، سايه تو هنوز هم بالاي سرم نيست.
چشمانم، اسير دست انتظارند ، انتظار ديدنت، انتظار در كنار تو بودن واز با تو بودن، سرودن. عاشق رفتن و پريدن و رسيدن!
تنها تلالو نام جاويد توست در برابر اين همه پوچي و خاموشي من و ياد تو وفراموشي؟؟؟
از عظمت وجود توست كه گلهاي بهاري باز دوباره جان گرفتند و به سوي آسمان بيكران قد برافراشتند.
آنانكه مي خواستند تو را نابود كنند تو را جاويد كردند و گمنامي ات تاوان شجاعتت شد…

1395/08/15

  08:29:00 ب.ظ, توسط طيبه آذركردار  
موضوعات: بدون موضوع

لبیک یا حسین

اللهم الرزقنا کربلا

خورشید، رفته رفته رو به سیاهی گذاشته است. حادثه، استخوان‏های تاریخ را خرد کرده است. ایستاده‏ام و حادثه چون رودخانه‏ای جوشان، از سرم گذشته است.

تشنه می‏نگرم. یاخته‏هایم در عطش می‏سوزند. دریا دریا از انبوهی این تاریکی، خاک را رهایی نیست. با جانی بی‏تاب، هفتاد و دو خورشید را چهل غروب غم‏انگیز، پر پر نظاره کرده‏ام. ظلمات، تندتر می‏وزد. بیمناک، چشم به صفحات تاریخ دوخته‏ام. یاد خورشید را خاموشی از پی نخواهد بود. بوی مرگ از تکه‏های خاک می‏وزد.
چهل روز می‏گذرد؛ کرانه بی‏دریغ نور پیدا نیست.
سر بر دیواره‏های فرو ریخته درونم گذاشته‏ام و های‏های می‏گریم.
سیاهی اندوه، مرا فرا گرفته است ـ سیاه‏پوش حادثه تلخ دیروزم ـ .
آسمان دیدگانم سخت بارانی است. ویران‏تر از همیشه، هفتاد و دو ستاره خاموش را با نگاه داغدار خویش دنبال می‏کنم ـ هفتاد و دو یار فروزان ـ
چهل روز می‏گذرد و من هر روز و هر ساعت، بیابان‏های جست و جو را با سر دویده‏ام؛ اما نیافته‏ام جز غم، جز اندوه، جز سرشاری از دردی این چنین.
بر ویرانه‏های درونم می‏بارم. این تاریخ است که بر سر می‏کوبد. هیاهوی اندوه، رهایم نمی‏کند.
چهل روز با پیراهنی از جنس حسرت، بیابان‏های داغ و تفتیده را کاویده‏ام. کاروان نور را در کدام افق خونین، سر بریده بنگرم؟ خورشید، دور است و چشم‏های خاکی‏ام حقیر.
فرات، اندوه مالامال تاریخ است که می‏جوشد سال‏های طولانی تا امروز.
چهل روز می‏گذرد و هنوز زمین، خاکسترنشین حادثه‏ای است که گدازه‏هایش، آسمان‏ها را سوزانده است.
خیمه‏های سوخته، بهار را از نیمه راه پس زده است ـ کبوتران گر گرفته ـ
چهل روز می‏گذرد و همچنان هوای حادثه لبریز است.

  08:15:00 ب.ظ, توسط طيبه آذركردار  
موضوعات: بدون موضوع

دلتنگ روی ماه








                      

آقا سلام

برگرد که بر بهارمان می خندند
یک عده به حال زارمان می خندند
انقدر نبودنت به طول انجامید دارند ،به انتظارمان می خندند
…شاید این جمعه بیاید شاید…
اللهم العجل الولیک الفرج

1 3 5