« قرار عاشقانه | غریبانه » |
عاشقانه ای برای خدا
در ساحل ماسه ای با خدا قدم می زدم، به پشت سرم نگاه کردم
جاهایی که از خوشی حرف زده بودیم دو ردپا بود
و جاهایی که از سختی ها حرف زده بودیم جای یک ردپا بود
به خدا گفتم: در سختی ها کنارم نبودی؟!
گفت:آن ردپایی که میبینی من هستم
تو را در سختی ها به دوش می کشیدم…!
*خدایا دوستت دارم واسه هرچی که بخشیدی*
فرم در حال بارگذاری ...