اردیبهشت 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30 31        

جستجو

صفحات: 1 2 4 5

1396/08/09

  08:08:00 ب.ظ, توسط طيبه آذركردار  
موضوعات: امام زمان(عج)

آقا شرمنده ام

 

+تا حالا جگر امام زمان رو سوزوندی؟!

-اره

+چجوری؟!

-با گناهام…!

شرمنده ام

*گره کور ظهور تو منم میدانم…اقاجان

 

 

 

1396/08/02

  06:48:00 ب.ظ, توسط طيبه آذركردار  
موضوعات: شهدا

شهدا شرمنده ایم...!

اینجا ایران قرن 21است…!

اینجا صدای آهنگ های پاپ لس آنجلسی و غرب زده آن قدر بلند است که فریاد های حاج مهدی باکری به گوش نمی رسد.

اینجا ایران قرن 21است…!

اینجا ستارگان درخشان هالیوود آنقدر زیاد شده اند که دیگر کسی ستارگان پروغ کربلای ایران را نمی بیند.

اینجا کسی نمی داند مهدی باکری در وصیت نامه خود از خدا خواسته بود جسدش برنگردد و تکه ای از زمین را اشغال نکند. اینجا دشمن در خانه های ماست دیگر کسی حاضر به نبرد با دشمن نیست.

اینجا ایران قرن 21 است…!

اینجا کسی نمی داند مهدی زین الدین، رتبه چهار کنکور سراسری را داشت. اینجا کسی نمی داند، تکه های پیکر محمد نوبخت درون گونی برای خانواده اش فرستاده بودند.

اینجا روسری ها هر روز کوچکتر و مانتوها هر روز کوتاه تر و تنگ تر می شوند.

اینجا ایران قرن 21 است…!

اینجا دیگر کسی برای چفیه شهدا احترامی قائل نیست.

اینجا دعای عهد را فراموش کرده ایم، زمان ندبه و سمات را گم کرده ایم.

اینجا ایران قرن 21است…!

1396/07/25

  10:10:00 ب.ظ, توسط طيبه آذركردار  
موضوعات: بدون موضوع

در آرزوی کربلا

یکی از رفیقام گفت: به نظرت ما جز 313 یار امام زمان هستیم؟!

گفتم: رفیق بیا بشینیم گریه کنیم …

ما جز 40 میلیون زائر پیاده روی اربعین هم نیستیم!

*اللهم الرزقنا کربلا*

1395/12/25

  08:06:00 ب.ظ, توسط طيبه آذركردار  
موضوعات: بدون موضوع

ميم مثل مادر

 

حكايت عشق

مادرم! در ميان دست هايت عشق پيدا مي شود زير باران نگاهت نسترن وا مي شود

با عبور واژه ها از گوشه ي لب هاي تو مهرباني هاي قلبت خوب معنا مي شود

مادر يعني عشق

مادر يعني زندگي

مادر يعني ايثار

مادر يعني محبت

مادرم عاشقتم

مادرم سايه ات مستدام

1395/09/24

  09:23:00 ب.ظ, توسط طيبه آذركردار  
موضوعات: بدون موضوع

آغاز مبارك

 

 

پيامبر مهرباني ها

شب بود. سال‏های سال از شب می‏گذشت. مردمانی همه محکوم به ناموزونی روزگار خویش، با دست‏های سیاهشان زندگی را زنده به گور می‏کردند. صدایی حتی اگر از آسمان می‏ آمد، در طنین نعره‏ های مست و واژه‏های جاهل گم بود. سرزمین بود و قحط سالی آدمی… و خدا ناگفته مانده بود در سنگ سنگ آن دل‏های پشت به آفتاب.
کسی اما آن سوی بیداد شب، همه لحظه ‏ها را می‏شنید. در دل خلوت‏های تا آسمان خویش، بر فراز کوه ساری که به سمت خدا رهسپار بود، هر شبانگاه به پروازی ابدی می‏رفت و بازمی‏گشت. هر شبانگاه، نیایش نامرئی او، امان خداوندی را بر فراز شهر می‏ پراکند… هر شبانگاه، لب‏های مردی بود و خدای همیشه نزدیکی که صدایش می‏کرد و جدا از آن همه مردمان بی ‏فردا، دست دعا بود و معراج بی‏پروا.
تنها صدا بود… و واژگان قدسی بی ‏مانندی که بر شانه‏ های رسالت «او» وحی می‏شدند.
صدا پیچید. نزدیک و بی‏ وقفه: بخوان محمد! بخوان به نام پروردگاری که آفرید؛ بی‏ هیچ شبهه‏ ای، بی‏ هیچ خستگی و رنجی و محمد این، دردانه آسمان ناگزیر از زمین، خورشید ناگهانی که خدا استوارش کرد بر روی این خاک زمین‏گیر، از نو آغاز شد.
آغاز مبارکی است؛ وقتی که مالک هفت آسمان، شانه‏ های صبورت را از خستگی می ‏تکاند و با دست‏های آرام خویش، پیراهن بلند دلالت را بر قامت بی‏شباهت تو می‏سراید.
محمد (ص) از قله کوه سرازیر شد؛ کوهی که در سینه متروک خویش، طنین شب‏گریه‏های خلوت محمد را تا ابد به یادگار حک کرد.
او آمد؛ با ردایی همه از واژه و سرمایه بی‏ بدیل زندگانی، با قامتی از صدای ماندگار خداوندگار، با چشم‏هایی که روشنگر کوره‏راه‏های هستی تا امروز، با سینه‏ای که گنج ‏خانه همه پاسخ‏های ناگفته و همه رازهای ناخوانده است.
محمد آمد، زمین سر از خواب خویش بلند کرد و صبح دمید.
به برکت سفره دست‏های سبز آن معجزه، خدا مهربان‏تر شد با مردمان قدرناشناس، با قلب‏های فتنه‏گر ناآرام و در کلام خویش، چنین سرود: «ای محمد! پروردگار تو این مردم را عذاب نخواهد کرد مادامی که تو در میان آنها زندگی کنی».
پیامبر، دریای عصمت پیشه ‏ای است که اگر به حکم ناگزیر پروردگار نبود، کبوتر جان خسته‏اش از شوق پس‏کوچه‏های ملکوت، از شوق آغوش خداوند، هر آینه پر می ‏گشود و در این دنیای نافرجام نمی‏گنجید.
پیامبر، آموزگار همه روزگاران، همه نفس‏هایی که می‏آیند و می‏روند، همه چشم‏هایی که سر به مهر و آشکار در پی حقیقت هستند و نیستند، جاده‏های معرفت را به سمت ما فرامی‏خواند.
در راه آسمان، سنگلاخی نمانده که همه را او خود با دست‏های مهر خویش هموار کرده است.
اگر پا در مسیر ملکوت بگذاری، هراسی نیست که در تمام لحظه‏ ها، پیامبر شانه ‏های نحیفت را همراه خواهد بود.
صدایش کن! دست‏های او همیشه نزدیکند. کوره‏راهی در پیش نیست. راه‏ها معلومند. پیامبر خورشید شبانه‏ روز هستی است. بر دامانِ معصوم او چنگ بزن و رهسپار شو.

1 2 4 5